مشکلات و ضعفهای بسیاری در سیستم آموزش و پرورش کشور و در رابطه با اقشار و مسائل متفاوت آن وجود دارد؛ از جمله بحث کتابهای درسی، محیط آموزشی، معیشت معلمان، تعامل با خانوادهها و... که بسیار گسترده است و بی شک ضعف در برنامه ریزی برای هر کدام از آنها بر سایر مسائل هم تاثیر گذار است.
سعی کردم با جستجویی کلی برخی از سرفصل های این مشکلات را دربیاورم، هرچند که خودم مستقیما مدت 8 سال است که مستقیما با سیستم آموزشی کلنجار می روم. از زمانی که 2 سال به دنبال مهد کودک و 2 سال به دنبال مدرسه گشتم. با کلی مطالعه و بررسی و تحقیق، اینقدر ضعف دیدم که حتی به فکر تحصیل خانگی (Home Schooling) افتادم. چیزی که عملا امروز با آمدن «کرونا» اتفاق افتاد. واقعا در مورد تجربیاتم می توانم کتاب بنویسم.
به هرحال آنچه در ادامه می خوانید، بررسی ای کلی با استفاده از تجارب معلمان، خانوادهها و دانش آموزان و استفاده از نظرات کارشناسان حوزه آموزش است که ۷ مورد از اساسیترین مشکلات نظام آموزش کشور که مستقیما بر دانش آموزان تاثیر میگذارد و آنها را از مدرسه فراری میکند ارائه می دهد:
حجم بالای کتابهای درسی
عدم جذابیت محیط مدرسه و کلاس
برخورد نامناسب معلمان
شروع کلاسها در صبح زود
آموزش در فضایی پر از استرس
نبود آموزش برای مهارتهای زندگی
برخورد یکسان با دانش آموزان بدون در نظر گرفتن تفاوتهای ذاتی
کلا من نمی دانم در نظام آموزش و پرورش ایران چه اتفاقی می افتد، غیر از تغییر نظام تحصیلی و تغییر کتاب ها هر چند وقت یک بار. نه تحقیقی نه بروزرسانی ای. حداقل 8 سال است که موقع آلودگی هوا، مدارس را تعطیل می کنند، موقع برف مدارس را تعطیل می کنند، موقع .... مدارس را تعطیل می کنند و حالا هم که با وجود کرونا نزدیک به سه ماه است که کلا تعطبل کرده اند. به قدری مدیریت قوی است که هیچ راهکاری، هیچ رویکردی برای آموزش و حتی تقویم آموزشی ندارند. چیزی به نام آینده پژوهی و نیازسنجی در این نظام وجود ندارد. بعد از دو ماه سامانه شاد را با هزار دنگ و فنگ راه انداختند که نصف جمعیت دانش آموز نمی توانند استفاده کنند و تعدادی که می توانند هم به قدری کند است که کاربردی ندارد. هر مدرسه ای برای خودش سیستمی پیش گرفته و همه فقط دارند، سعی می کنند، سال تحصیلی را به هر ترتیبی شده به پایان برسانند. آخرش هم یک ارزشیابی فرمالیته. می مانند دانش آموزان، معلمان و والدینی خسته و عصبی و مشتی درس های رسمی که نصفه و نیمه باقی ماند.
اینجاست که بعد از ماه ها تعطیلی و به دوش کشیدن بار آموزش همه چیز، از ریاضی و فارسی و علوم گرفته تا قرآن و هدیه های آسمانی و اجتماعی، حتی کامپیوتر و ورزش و صد البته لگو با قاطعیت می گویم که نه تنها آموزش های رسمی مان برای آینده کافی نیست بلکه جای خالی مهارتهای زندگی و ضروری برای موفقیت و کار در آینده به شدت خالی است. در دنیایی که با یک حرکت، کل جهان از حرکت ایستاد و زمانی که شروع به حرکت نماید با سرعتی شتاب گیرنده به جلو خواهد رفت.
بچه های ایرانی، دانش آموزان و جوانان ایرانی کجای این چرخ گردون هستند؟ آیا باید در سیستم فعلی دست و پا بزنند و بعد از سال ها تحصیل، رنج بیکاری و بی انگیزگی را تحمل کنند یا اینکه برای رفتن و استفاده از امکانات بهتر، رنج و فشارهای مالی و روحی و روانی.
اینجاست که نقش ما والدین، معلممهندس یا مدیر و . . . پررنگ می شود. ما که تهش را به اشکال مختلف موفق و ناموفق دیده ایم. نباید به هر دلیلی مرعوب هرچه هست بشویم بلکه دنیایی که شایسته بچه هایمان و ایرانمان هست را بسازیم.
الان وقتشه!